خدا

من خدایی دارم، که در این نزدیکیست…

نه در آن بالاها!

مهربان، خوب، قشنگ…
چهره‌اش نورانیست

گاه‌گاهی سخنی می‌گوید،
با دل کوچک من،
ساده‌تر از سخن ساده من

او مرا می‌فهمد‌!
او مرا می‌خواند،
او مرا می‌خواهد،
او همه درد مرا می‌داند…

یاد او ذکر من است، در غم و در شادی
چون به غم می‌نگرم،
آن زمان رقص‌کنان می‌خندم…

که خدا یار من است،
که خدا در همه جا یاد من است.

او خدایست که همواره مرا می‌خواهد،

او مرا می‌خواند
او همه درد مرا می‌داند…




راشی نوشت :

فقط راشی که می تونه برا صبحونه دوپیازه آلو ای که از دیشب زیاد اومده رو با کره بخوره

بهزیستی

چند وقت پیش به سرم زد که بریم یه سر به بچه های بی سرپرست و خانه سالمندان بزنیم شاید از دستمون بر نیاد که بچه ای رو تهت ( یا تحت ؟)سرپرستی خودمون بگیریم اما می تونیم بهشون سر بزنیم یا بریم پیش پدربزرگ مادربزرگا

زنگ زدم ۱۱۸ و شماره بهزیستی رو گرفتم به بهزیستی که زنگ زدم گفتن باید برید دفتر امور شبه خانواده و از اونجا نامه بگیرین تا اجازه ملاقات بهتون بدن

هنوز وقت نشده که برم نامه بگیرم راستش بیشتر می ترسم به ما نامه ندن به نظر شما چطوریه؟ افراد خاصی رو می ذارن برن ملاقات ؟ تاحالا کسی این کارو کرده؟


پ ن نوشت :

1- از پنج شنبه مهمون مامان خانمی و وطن بودیم خیلی خوش گذشت و بازم تنها رفتم راشی سر کار بود 


2- دلم هوای امام رضا کرده بچه های مشهدی نایب الزیاره ما هم باشید



تاوان

تـــــاوان حرفــــهایی که نمی تونی بـــــگی؛ تــــــارهای سفیـــــــدیـه که یه شَبـــه لابلای موهــــــــات به وجــــود میــــــاد



مخاطب خاص = کپلی

مخاطب خاصمو از این به بعد با اسم کپلی  صدا میکنم

پریشب خیلی خواب بدی برا کپلی دیدم صبح بهش اس دادم کجایی؟ خواب بد دیدم مواظب خودت باش

اسمس داد مسابقه داریم تو سالنم نگرانم نباش همه چی مرتبه

خیلی حس خوبیه که کپلی رو دارم یکی بچه ها تو پست قبلی که برای مخاطب خاص گذاشته بودم برام نوشته بود تو که شوهر داری مخاطب خاص دیگه چیه

ببینین مخاطب خاص حتما نباید جنس مخالف باشه که

بعدم مگه هرکی شوهر کرد باید دیگه بره بمیره

این کپلی رو خدا توی روزایی بهم دادکه هم اون روازی سختی داشت هم من

چه حالی میده با کپلی کلی دعوا کنی کلی چرت و پرت بگی (آخه  من عصبانی میشم همه چی از دهنم در میاد... یکی اخلاقای بدمم همینه که توی اوج عصبانیت تصمیم میگیرم و عملی می کنم) بعد یک ساعت بعد هی زنگش بزنی واسه یه کاره مهم بعد جواب نده بعد اسمس میاد که :ماشی سرکلاسم میزنگمت

بعد از یچند ساعت زنگت می زنه و انگار نه انگار که همه چی بهش گفتی

آخ کپل جونی مرسی که بدیهامو همه جوره می بخشی مرسی که حرفامو هرچند که چرت و پرته می شنوی و آخرش می گی ماشی صبر کن توکلت به خدا باشه هرچند اون لحظه می خوام خفت کنم اما بعد که خوب فک می کنم می بینم حق با توست باید صبر کنم

به قوله خودت صبر بهترین راهه نه تنها راه

کپلی راست می گه می تونم در مقابل همه این مشکلات شونه خالی کنم می تونم قید همه چیو راحت بزنم اما نه من همه جوره پات واسادم صبر می کنم تا همه چی درست بشه صبر می کنم تا یه روزی برگردم به عقبو به رفتارای خودم و حتی به صبر خودم بنازم

راهی هست در برابر همه ناملایمات اما من صبر می کنم من صبورم صبورم صبورم ، اونقد تکرار می کنم که خودمم باورم بشه


خدایا ممنونم بابت همه چی


- تاریخ نوشت

1- 23 خرداد تولد کپلی بود تولدش مبارک یادش بخبر پارسال مثل اون روز خونشون بودیم و حسابی ترکوندیم




چقدر سخت است همرنگ این جماعت شدن

وقتی این جماعت خودش هزار رنگ است


اخلاق های خ اک بر س ری

من دلم خواست تو یه روز سه تا پست بزارم اصن حرفیه؟


از وقتی اومدم تو جمع این قوم ظالمین با یه زبون آشنا شدم به نام ایما و اشاره ، آشنایی دارین که باهاش؟

راستش اصلا تو کت من نمیره این زبون  ،انقده که مزخرفه مخصوصا زمانایی که من نباید چیزی بفهمم آی زورم میاد آی زورم میاد بعضی وقتا یه چی می گن منم نمی فهمم اما به روی خودم نمیارم

یه چیز دیگه که خیلی تو این خانواده رایجه قهر کردنه

فقط برادر شوهرم که اونم خانومش انقده روش کار کرده تا این عادت بدو از سرش انداخته و راشی که خیلی کم قهر میکنه

مثلا الان خاش با باباش قهره آخه یکی نیست بگه دختر مثلا تو تحصیل کرده ای مثلا شعور داری باباته هیچی بزرگترت که هست چرا قهر می کنه

یه چیزی هم که هست تا قهر می کنن  با هم پیغوم و پسغوم برا هم می فرستن که دیگه نه خونه ما بیا نه خونت میایم

اصلا این خونت نمیایم برا این خانواده حکم تهدید به کشتن داره که وقتی به زبون میاد طرف لال میشه

ما هم این وسط به این قهر کردنا می خندیم و سوت بلبلی می زنیم

باشد که رستگار شویم