عینک

تصور بفرمایید


من در آشپزخانه سرگرم پخت غذا برای شب هستم

راشی هم تو حال لم داده پایین مبل تو حالت خواب و بیدار

یه لحظه برگشتم ساعتو نگاه کنم دیدم عینکم به چشمم نیست

زیر غذا رو کم کردم که بیام عینکمو بردارم 

کل خونه رو زیر و رو کردم آقا نیست که نیست

نا امیدانه اومدم تو آشپزخونه داشتم فک می کردم آخرین بار کجا گذاشتم یادم اومد رو میز مبل بود برگشتم بازم گشتم دیدم نیست

یه لحظه به خودم گفتم نکنه افتاده رو زمین برا همین صدای راشی کردم تقریبا خوبش برده بود

گفتم تو عینکمو ندیدی رو میز بود گفت نه ندیدیم

بیخیال عینک شدم و برگشتم سراغ کارام

یکی دوساعت بعد راشی خان از خواب ناز بیدار شدن تا پاشدن یه صدای قرچ اومد که البته من نشنیدم اینو خوده راشی خان بیان فرمودن

عینک نازنینم شکست

به نظرتون کجا بود این عینک ؟ اگه فک می کنید راشی خان روش خوابیده بود کاملا درست فک می کنید خواب در شرایط سخت عادتش شده

راشی هم این شکلی

اینم بگم که فقط راشی که وقتی باهاش حکم بازی می کنی هر بار 4 تا تک پیش خودشه


اینجا یه آهنگ قشنگه گوش کنید البته این آهنگ تقدیمی از طرف راشی به منه

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.