من خدایی دارم، که در این نزدیکیست…
نه در آن بالاها!
مهربان، خوب، قشنگ…
چهرهاش نورانیست
گاهگاهی سخنی میگوید،
با دل کوچک من،
سادهتر از سخن ساده من
او مرا میفهمد!
او مرا میخواند،
او مرا میخواهد،
او همه درد مرا میداند…
یاد او ذکر من است، در غم و در شادی
چون به غم مینگرم،
آن زمان رقصکنان میخندم…
که خدا یار من است،
که خدا در همه جا یاد من است.
او خدایست که همواره مرا میخواهد،
او مرا میخواند
او همه درد مرا میداند…
راشی نوشت :
فقط راشی که می تونه برا صبحونه دوپیازه آلو ای که از دیشب زیاد اومده رو با کره بخوره
هعی!
فقط خدا....
وااای خدایی چجوری بعضیا از این جور چیزا میخورن واسه صبونه!! من حتی نمیتونم فکر کنم بهش!!!
واقعا
یه لقمه به من داد داشتم بالا می آوردم
از خودت بود؟
عالى بودواقعا
اووووخ!!
شبیه شعر سهراب بید
دوتا پیاز؟؟
نه والا من از این هنرا ندارم
کپی برداری بود
دوپیازه آلو نه دوپیاز
قشنگ بود . مرسی
آپم.
چشم اومدم
شعر قشنگی بود مرسی
حالا این غذا چی هست؟
مسی
پونه همونه که عکسشو گذاشتم تو وبم دیگه
اوکی یادم اومد خب حتما خوشمزه ست که صبحونه خورده دیگه
مرسی اومده بودی
سکوت باعث ازبین رفتن حق میشه
میدونم بد مینویسم
ببخش اگر تلخ و بد به نظر میاد اما واقعیت و مینویسم از جنس خودم و جنس تو
مرد و زن یکسانن در خوبی و پلیدی
یاعلی
نه سکوت من همون علامت تاسف هستش
من چرا ببخشم خدا ببخشه
ای نامرد حالا دیگه آدرس جدید هم نمیدی؟؟؟؟؟؟
هی وای من
شرمنده الان میام
شعر قشنگی بود. مرسی.
البته اگه منوی صبحانه ی من رو ببینی زیاد تعجب نمیکنی
تو هم اینجوری غذا می خوری؟