دلم تنگته …
خیلی سعی می کنم حرفاشو فراموش کنم اما نمیشه ، نمی شه قدم زدنامونو فراموش کنم نمی شه دلتنگی های خوابگاهو فراموش کنم ، نمی تونم شیطنتامونو فراموش کنم، نمی تونم عصرایی که می رفتیم زیر میز تلوزیونه خوابگاه می نشستیمو و چرت می گفتیم و تو سر و کله هم می زدیمو فراموش کنم، نمی تونم شبایی که کل خوابگاهو تاب می خوردیمو و شیطنت می کردیمو فراموش کنم یادته وقتایی که غصه دار می شدم می اومدی میگرفتیم تو دلت می گفتی بهاری غصه چرا مگه من مردم؟ اصلا غلط می کنی غصه بخوری؟ یادته یا نه؟ یادته یه شب دوتایی رو تخت من خوابیدیم ؟چقد جامون تنگ بود اما خیلی خوب بود
نمی تونم خدا ، من نمی تونم فراموشش کنم
خدا نمیشه کاری کنی خود کرده را تدبیر باشد؟؟ من بد کردم خدا ، بد کردم یه کاری کن خـدا
من مقصر بودم ازشم عذرخواهی کردم اما گفت دیگه بهم اعتماد نداره گفت برو ازت متنفرم
بهش حق می دم
بچه ها شرمندتونم زود میام نظراتونو تایید می کنم
این روزا دارم از نبود زینب دق می کنم
تصمیم گرفتم چله بگیرم اول از همه چله دروغ و غیبت و شبی 1صفحه از قرآن
کسایی که دوست دارن با من هم قدم بشن یا علی
راستش یه عالمه تایپ کردم اما پرید فقط اینکه دلم گرفته خیلی هم گرفته
برام سخت نبود که تو وبش برای من اینا رو نوشته حتی درد نداشت برام نوشته بود ازت متنفرم دردم از اونجاییکه خود کرده را تدبیر نیست خودم کردم و حالا من موندم و عذاب وجدان
خیلی وقته دستات اون دستای قدیم نبود خیلی وقته جای دستای منو قدم زدن و یه عالمه حرف زدنو دیگران گرفته بودن حرفی نبوده و نیست
دلم برای بهاری گفتنت تنگ شده
به قوله خودت شرم کم ، خیلی وقته خیر و شرم از سرت کم شده بازم حرفی نیستتاحالا به هر دوستی صمیمی شدم یه جوری ازم دور شد
این دنیای مجازی رو برا همین دوست دارم
برای بعضی دردها نه می توان گریـه کرد نه می توان فریـآد زد
برای بعضی دردهآ فقط می توان نگـاه کرد لبخند زد و
بی صدا شکست.........!
پستم خیلی مبهم بود ببخشید راستش برا دلم نوشتمش
رفتم تو وب نوبهار یه مطلب نوشته بود خیلی خوشم اومد برید حتما بخونید اینجاست
چقد خوبه همچین آدمایی هم هستن که آدم هنوزم وقتی نفس میکشه بوی ناب آدمیت رو بشنوه
اگه کسایی مثل اینا نبود مگه میشد نفس کشید ، امروز چقد عذاب کشیدم واسه خاطر یه نفر که هیچ ارزشی هم نداشت به خاطر اون مجبور شدم وبلاگ قبلیمو ببندم
دلم واقعا بوی ناب انسانیت می خواد
دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
گفتند یافت می نشود گشته ایم ما
گفت آن که یافت می نشود آنم آرزوست