سلام سلاممممممم

سلام به همه دوستای گلم


یک هفته تمام خونه مادری  بودم جای همتون خالی خیلی خوش گذشت عروسی دختر عموم بود کلی قریدیم البته من از عروسی خودم تا این عروسی دختر عموم هیچ عروسی نبود که بقریم بعد سر این عروسی حسابی تلافی کردیم

راستش واسه حنا بندونش آقای داماد تشریف آوردن تو اتاق و دیگه نمی رفت بیرون انقده بد بود تا آخره شب که کلا فامیلای داماد رفتن خونشون وقتی که رفتن تا دم دمای صب قریدیم برا عروسیشم به زود دامادو از قسمت خانما بیرون می کردن انقد بدم میاد از این دامادا که قسمت خانما رو ول نمی کنن


حالا بگذریم ما نبودیم انگاری خیلی خبرا بود

حسنای عزیزم رفت سر زندگیش حسنا جون مبارک باشه عزیزم


نویده عزیزمم عقد کرد ، نویده جان شما هم مبارک باشه


همتونو دوست دارم


زود زود میام


بهزیستی

چند وقت پیش به سرم زد که بریم یه سر به بچه های بی سرپرست و خانه سالمندان بزنیم شاید از دستمون بر نیاد که بچه ای رو تهت ( یا تحت ؟)سرپرستی خودمون بگیریم اما می تونیم بهشون سر بزنیم یا بریم پیش پدربزرگ مادربزرگا

زنگ زدم ۱۱۸ و شماره بهزیستی رو گرفتم به بهزیستی که زنگ زدم گفتن باید برید دفتر امور شبه خانواده و از اونجا نامه بگیرین تا اجازه ملاقات بهتون بدن

هنوز وقت نشده که برم نامه بگیرم راستش بیشتر می ترسم به ما نامه ندن به نظر شما چطوریه؟ افراد خاصی رو می ذارن برن ملاقات ؟ تاحالا کسی این کارو کرده؟


پ ن نوشت :

1- از پنج شنبه مهمون مامان خانمی و وطن بودیم خیلی خوش گذشت و بازم تنها رفتم راشی سر کار بود 


2- دلم هوای امام رضا کرده بچه های مشهدی نایب الزیاره ما هم باشید



چله

تصمیم گرفتم چله بگیرم اول از همه چله دروغ و غیبت و شبی 1صفحه از قرآن



کسایی که دوست دارن با من هم قدم بشن یا علی

انسانیت

رفتم تو وب نوبهار یه مطلب نوشته بود خیلی خوشم اومد برید حتما بخونید اینجاست


چقد خوبه همچین آدمایی هم هستن که آدم هنوزم وقتی نفس میکشه بوی ناب آدمیت رو بشنوه


اگه کسایی مثل اینا نبود مگه میشد نفس کشید ، امروز چقد عذاب کشیدم واسه خاطر یه نفر که هیچ ارزشی هم نداشت به خاطر اون مجبور شدم وبلاگ قبلیمو ببندم

دلم واقعا بوی ناب انسانیت می خواد


دی شیخ با چراغ  همی گشت گرد شهر
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
گفتند یافت می نشود گشته ایم ما
گفت آن که یافت می نشود آنم آرزوست