خبر به دورترین نقطه جهان برسد
نخواست او به من خسته بی گمان برسد
شکنجه بیشتر از این که پیش چشم خودت
کسی که سهم تو بوده به دیگران برسد
چه میکنی اگر او را که خواسته ای یک عمر
به راحتی کسی از راه ناگهان برسد
رها کنی برود از دلت جدا باشد
به آنکه دوست ترش داشته به آن برسد
رها کنی بروند و دو تا پرنده شوند
خبر به دورترین نقطه جهان برسد
گلایه ای نکنی و بغض خویش را بخوری
که هق هق تو مبادا به گوششان برسد
خدا کند که ...! نه نفرین نمی کنم که مباد
به آنکه عاشق او بوده ام زیان برسد
خدا کند فقط این عشق از سرم برود
خدا کند که فقط زود آن زمان برسد
صرفا چهت یاد آوری :یادتونه مخاطب خاص دار شده بودیم ....
گناه من تویی جادو
نگاه من تویی هر سو
مرو از خواب من بانو
تویی صیاد منم آهو
شب تنهایی زار و
کسی هرگز نبود یارو
خراب یاد تو بودم
تو بردی از نگات مارو
بازم بارون زده نم نم
دارم عاشق میشم کم کم
بذار دستاتو تو دستام
عزیز هردم عزیز هردم
مرسی خیلی قشنگ بود
خدا کند که زود آن زمان برسد
مخاطب خاصت رو قربون
فدات بجم من
ghalebe newt mooobarak baje
مسی عسیسم
رمز اینا (مخاطب خاص نوشت)رو چگونه بگشاییم؟!
بابا تو وب قبلیم یادته؟
خدا رحمت کنه شاعر این غزل رو. خانم «نجمه زارع» هرچند عمرش خیلی کوتاه بود اما یادگاریهای خوبی از خودش گذاشت. این غزل هم از اونه و مناسب امروز:
دنیا به دور شهر تو دیوارْ بسته است
هر جمعه راه سمت تو انگار بسته است
کى عید مىرسد که تکانى دهم به خویش؟
هر گوشه از اتاق دلم تار بسته است
شبها به دور شمع کسى چرخ مىخورد
پروانهاى که دل به دلِ یار بسته است
از تو همیشه حرف زدن کار مشکلى است
در مىزنیم و خانه گفتار بسته است
باید به دست شعر نمىدادم عشق را
حتى زبان ساده اشعار بسته است
وقتى غروب جمعه رسد، بىتو، آفتاب
انگار بر گلوی خودش دار بسته است
مىترسم آخرش تو نیایى و پُر کنند
در شهر: شاعرى ز جهان، بار بسته است
سلام
آره خدا رحمت کنه نجمه زارع من خیلی شعرهاشو دوست دارم
ممنونم بابت این شعر ممنونم